Thursday, July 30, 2009

بزرگداشت شهدای نهضت سبز در قطعه 257 بهشت زهرا، ساعت 16روز پنجشنبه - فردا

با حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی برگزار می شود

بزرگداشت شهدای نهضت سبز در قطعه 257 بهشت زهرا، ساعت 16روز پنجشنبه-فردا

قلم - مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی و با حضور بر مزار شهدای ٣٠ خرداد در چهلمین روز شهادت آن عزیزان، یاد وخاطره شان را گرامی می دارند.

به گزارش قلم نیوز، پس از ارایه نشدن مجوز قانونی از سوی وزارت کشور برای برگزاری مراسم چهلم جان باختگان حادثه ٣٠ خرداد در مصلی تهران، دفاتر کروبی و موسوی اعلام کردند که مهدی کروبی و میرحسین موسوی با حضور بر مزار شهدای حوادث اخیر در کنار خانواده هایشان یاد و خاطره آنان را گرامی می دارند.

این مراسم، عصر پنجشنبه (فردا) ساعت ١٦ بر سر مزار ندا آقا سلطان واقع در قطعه 257 بهشت زهرا آغاز می شود.

Tuesday, July 14, 2009

بت شکنم و شیشه شکن نیستم


به نماز جمعه میروم و همانگونه که میرحسین گفت ثابت میکنم بت شکنم و شیشه شکن نیستم

من از هاشمی بت نمی سازم ولی هرجا از جنبش سبز حمایت کرد تشویقش میکنم همانگونه که دخترش را در میدان ولیعصر تشویق کردم

پس از تکبیر شعار مرگ بر این و مرگ بر آن نمی دهم - محکم یا حسین میرحسین میگویم


Monday, July 13, 2009

چند نظر جالب در حاشیه نماز جمعه به امامت هاشمی facebook موسوی




یعنی حضور در نمازی که امامتاش را قرار است کسی که خود جناح حاکم او را ««مخالف بزرگ احمدی نژاد»» و ««حامی اصلی میرحسین»» اعلام میکند می تواند بسیار معنادار باشد! این حضور هم پیام روشنی برای حاکمیت دارد و هم پیام روشنی برای خود هاشمی و دیگر اصلاحطلبان و حتی برای اصولگرایان منتقد. جناح اقتدارگرا مجهز به اسلحه و نیروی نظامی و پول نفت و تشکیلات عریض و طویل اقتصادی است و تنها قدرتی که میتواند به جناح مقابل، قدرت عرض اندام بدهد حمایت مردمی است

حضور میلیونی نماز گزاران سبز در 26 تیر ، همه با هم

من فکر میکنم هاشمی خیلی دیر آدم خوبی شد ، اما الان بحث کردن سرگذشته کار عبثیست . من شخصا در این نماز جمعه شرکت خواهم کرد

نرفتن یعنی شکست قویترین مرد همراه اصلاحات

از دوستان سبز شهرستانها هم دعوت می کنیم 26 تیر به تهران بیایند

به نظرم نبايد فقط از طريق اينترنت به مردم خبر بديم .ما مي توانيم اطلاعيه هاي كوچكي رو درست كنيم و هر كس در محل زندگي خود در هنگام شب پخششون كنه

کسی را نمی توان بخاطر رفتن به نماز جمعه سرکوب کرد. میتوان؟ فقط سکوت

مهم نیست کی امام جمعه است. مهم این است که همه تهران حضور داشته باشند. مهم با هم بودن است

بهترین کار سکوت و حمایت از خاتمی و موسوی است ؛ شعار تحریک کننده نباید داد. هشیار باشید

اگر جمعيت انبوه بياد نماز جمعه ديگرهيچ نيرويي توان مقابله با ما را ندارد. ازادي نزديك است. حالا هاشمي هر چي مي خواد بگه

این بزرگترین و روشن ترین نوع مخالفت با جناح حاکم است و لزوما به معنای دفاع از شخص هاشمی نیست، برهه حساسی است، موج منفی ندهیم و جمعه یک صدا و بدون نگرانی از باتون و گلوله جمعیت میلیونی خود را به رخ حاکمیت بکشیم

این هفته خیلی از این اراذل تهرانی هم نمیان و فرصت خیلی خوبیه

هر کسی که براش ممکنه اون روز بیاد ... روز بسیار مهمی هستش

حتی اگه موسوی و خاتمی نیان، حتی اگه رفسنجانی حرفی هم نزنه، حتی اگه ..... بالاخره یه موقعیت خیلی خوبیه واسه تجمع

دوستان،گاه اتحاد فرارسیده است، این فرصتی برای نشان دادان یکرنگی ما به تمامیت خواهان متحجری است که برانند که همه چیزمان را مصادره کنند،حتی نماز جمعه ی مان را! فرصتی است که باز ستانیم آنچه که از ما به زور ستانده اند، رای مان را-شعورمان را-نماز جمعه ی مان را

نه به خاطر نماز جمعه بلکه به بهانه نماز جمعه ابزارها تشیع نمادین شهدای اخیر و پخش اعلامیه و سی دی فیلمها و کلیپها و جنایات اخیر و شعار یا حسین میر حسین به جای شعار های مسخره اینا در ضمن باید صفهای جلو رو پر کنیم که هیچ کس از این شعارهای سی ساله نده به همه خبر دهید خیلی زود بیاید خیلی زود بیاید هر حرف چرندی که رفسنجانی بزنه در تشیع نمادین جوابشو میدیم به امید خدا

باور کنیم؟ اگه درست باشه ، کسایی که میرن باید یه علامت سبز با خودشون ببرن. فکرشو بکن ،نماز که میخواد شروع شه ، خانومها یه دفعه همه چادر سبز سرشون کنن. مردها هم بازو بند سبز بزنن

یه راه پیمایی کاملا با مجوز

تجمع به مناسبت قتل عام مسلمانان چین می تواند جواب دهد

من فکر نمیکنم که ضرری داشته باشه رفتن. اگر مثبت فکر کنید میبینید که این یک بهانه ای هست برای خود نمایی موج سبز و اینکه به اونهایی که کتمان میکنند حضور این جمعیت رو بگن که چطور این همه جمعیت حامی موج سبز هستند. رفسنجانی بهانه است، موسوی هم بهانه هست،، موج سبز است که جریان دارد

حتی کسایی هم که نمی خوان به نماز جمعه برن می تونن به این بهانه بیان بیرون تا جمعیت میلیونی بنظر برسه

بچه ها قرار نيست معجره اي اتفاق بيفته و مثلاً رفسنجانی بگه من ولايت فقيه را قبول ندارم اين فقط يک بهانه است برای حضور مردم بدون اينکه سرکوب شوند همين مهمه ... فقط حضور مردم و تازه وقت ام زياده می تونيم صبر کنيم ببينيم کاملاً تأييد ميشه يا نه

دوستان من خودم فقط وقتی بچه بودم چند بار پشت ایت اله طاهری نماز جمعه خوندم والان نماز را هم ترک کردم ولی کسایی که مثل من هستند نباید به خاطر نماز جمعه بودن بگن ما نمی ریم درست مثل انتخابات که حضور ما حماسه افرید ما می تونیم معنی جدیدی به نماز جمعه بدیم البته بشرط اینکه این خبر راست باشه مهم این نیست که هاشمی چی میگی مهم اینه که شما فریاد بزنید یا حسین میر حسین اگه بتونید این کار را بکنید صدای هزاران ندا و سهراب را زنده نگه داشتید

ما که بخاطر رفسنجانی نمیریم....ما فقط از این فرصت به نفع خودمون استفاده میکنیم

دوستان فکر میکنم یه فرصت خوب به دست اومده باشه انتظار زیاد از صحبت های هاشمی نداشته باشید و حق بدید که اون نخواد یه شبه جایگاه مهمه خودشو در مسئولست حساس ریس خبرگان از بین ببره فکر می کنم از این فرصت باید استفاده کرد

از فرصت بدست آمده استفاده بايد كرد. فراموش نكنيم كه فرزندان آقای هاشمی در تظاهرات با مردم بودند. مير حسين هم مياد. همه با هم، سبز،برای زدن سيلی بعدی تو دهن دولت

میلیون سبزپوش در نماز جمعه و بعد تهران مال شماست؟؟

ما به خاطر جنبش سبز به نماز جمعه ميريم. تا جمعه فرصت زياده و تا اون روز موسوي حتما براي حضورش اطلاعيه خواهد داد. مرگ بر ديكتاتور...زنده باد جنبش سبز

باید بریم هاشمی هم هرچی خواست بگه... مهم اینه که ما نماد سبز با خودمون ببریم...اگر هم رفسنجانی گفت به اعتراضات خاتمه دهید ما بعد از نماز تجمع می کنیم و اعتراض خود را نسبت به او هم نشان خواهیم داد

ما ايستاده ايم تا رسيدن به فرداي سبز

مساله نه رفسنجانی است و نه حتا اومدن نیامدن موسوی ... حضور میلیونی سبزپوشن یعنی یافتن سیمرغ در میان خودمان

هموطنان بیدار باشید، امروز حرکت ما برای رسیدن به رای دزدیده شدهٔ ما در انتخابات رئیس جمهوری است

اگر تمام ۵ میلیونی که برای دزدیده شدن رئیشان در تهران به خیابانها آمدند به این تجمع بپیوندند ، به دنیا نشان خواهیم داد که مردم ایران خواستار تغییرات هستند. فراموش نکنیم هاشمی فقط یک وسیله است، حرفهای او چندان مهم نیست چرا که هدف اصلی چیز دیگریست

هاشمی اینبار میتوانی ثابت کنی که تو به آغوش مردم باز میگردی و مردم تو را با تمام وجود خواهند پذیرفت سردار سازندگی بودی حالا سردار اصلاحات باش

بحث ما این نیست که کسی برای هاشمی پاپوش دوخته یا نه یا آدم روباهیه. بحث فرصت برای اعلام حضوره، برای مخالفت با دروغ و تقلب و ریا. مخصوصا هاشمی که خودش از مردم امروز حمایت میکنه نه از حاکم. که خیلی مهمه. پس همه رسانه باشیم تا خیلیا بیان

طرفداران میر حسین لطفا تفرقه نندازین بین مردم حتی اگه 90 درصدتون تا حالا نماز جمعه نرفتین و کلا یک بار هم وضو نگرفتین این یک بار رو برین خیلی مهمه خاتمی و میر حسین هم حضور دارند

من یکی که بخاطر این روز از اهواز میام تهران ... هرکسی هم بتونم با خودم میارم

هر جا رفسنجاني از جنبش ازاديخواهي مردم حمايت كرد او را تشويق ميكنيم

از تهرانیهای عزیز خواهش می کنم، سنگ تموم بذارین. به خبر رسانی فقط از طریق نت اکتفا نکنند، همه دسترسی به اینترنت ندارن، بایستی یا با اعلامیه های کوچک یا با خبررسانی دهان به دهان و مستقیم همه رو مطلع کنید

http://www.facebook.com/home.php?ref=home#/photo.php?pid=1909560&id=45061919453&comments



قابل توجه همگی دوستانی که چشم به راهپیمایی و تجمع میلیونی دارند

Tuesday, July 7, 2009

در راستای شعبده بازی و تقلب در انتخابات

سرکوب شدید امنیتی، دستگیری های کور وگسترده، ضرب و شتم و کشته و زخمی شدن شمار زیادی از هم وطنان شجاع و آزاده و خلاصه کودتای مخملی علیه مردم، جای هیچ گونه شبهه ای در باب اثبات تقلب گسترده در آرای انتخابات ریاست جمهوری باقی نمی گذارد

وزارت کشور و شورای نگهبان تقریبآ به هیچ کدام از اعتراضات کسانی را که دغدغه انتخابات سالم را داشتند، پاسخ ندادند و رفتار یک سویه صدا و سیما و برخوردهای غیر انسانی نهادهای امنیتی به اعتماد مردم آسیب جدی وارد کرد

تنوع و تعداد شکایت ها و استدلال های دال بر تقلب در چارچوب یک یا دو مقاله نمی گنجد. دوستان زیادی به برخی از آن ها اشاره کرده اند و خلاصه ای از استدلال ها در اینجا لیست شده است. در پست های قبلی هم اشاراتی داشته ام. مشخصآ چند سوال ساده و مشخص ذهن من را همواره مشغول کرده و کنجکاوی خاصی برای یافتن پاسخ هایشان دارم. این سوالات را به ترتیب از وزارت کشور، شورای نگهبان، آقای رضایی و آقای موسوی دارم که در زیر می بینید

- آرایی که در شب انتخابات به سرعت و به طور میلیونی مرحله به مرحله اعلام شد دقیقآ از کجا آورده شده بود؟ در هر مرحله چه حوزه و صندوق هایی؟ طبیعی است که پاسخ به این سوال در صورتی که چیزی غیر از شعبده بازی رخ داده باشد بسیار ساده است

- بارها و با قاطعیت اعلام شد در هیچ حوزه رای گیری تعرفه تمام نشده است. با این حال جمع کل آرا در تعداد بسیار زیادی از صندوق ها مضربی از صد هستند. این نمودار فرکانس آرای صندوق هاست که به مانند معجزه ای می ماند. چگونه توجیه می کنید؟ بدیهی است توضیح های مسخره ای چون مسافرت مردم به نقاط خوش آب و هوا باطل است

- آقای رضایی شما اعلام کردید که اطلاعات مربوط به نهصد هزار رای شمرده شده خود که بسیار بیشتر از آرای اعلام شده شماست را در اختیار دارید، چرا ریز عددها را اعلام نمی کنید؟

- آقای موسوی اعلام کردید که اطلاعات شما از ناظرهایتان نشان می دهد که برنده قطعی انتخابات هستید. چرا تناقضات با آمار اعلام شده را اعلام نمی کنید؟ چه تعداد از ناظرها دقیقآ اخراج شده اند؟

نتیجه گیری شخصی من

با توجه به انبوه مطالب و استدلال هایی که تا کنون دیده ام و همین طور تحلیل های آماری و علمی گوناگون موجود تقلب گسترده و مهندسی آرا به وضوح دیده می شود. رفتار شنیع امنیتی و سانسور شدید خبری، مشی یک طرفه شورای نگهبان و صدا و سیما هم این نتیجه گیری را تایید می کند. به نظر من اگر آرای باطله به درستی اعلام می شد، خالی بودن صندوق ها قبل از انتخابات و پلمپ آن ها بعد از انتخابات به دقت بررسی می شد، این همه صندوق با آرای مضرب صد وجود نداشت، 170 حوزه با درصد شرکت کننده بین 95 تا 140 درصد نبود، آرای آقایان رضایی و کروبی تا این حد پایین نبود، در برخی از حوزه ها به نقل از آقای رضایی 70 درصد آرا با دستخط یکسان نبود و موارد بسیاری از این دست، انتخابات حداقل به دور دوم کشیده می شد. مدرکش هم در وزارت کشور موجود است

منتظر نظرهای دوستان هستم


تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ایران ۸۸


احتمال تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ایران ۱۳۸۸

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد



این مقاله به استدلال‌های مختلف ارائه شده پیرامون احتمال تقلب در دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران می‌پردازد. به نظر تا حدی ناقصه ولی موارد خوبی را پوشش داده است

Monday, July 6, 2009

باید به خانه ام ایران بازگردم - مقاله مرجان ساتراپی در نیویورک تایمز

مقاله مرجان ساتراپی در نیویورک تایمز

باید به خانه ام ایران بازگردم

مرجان ساتراپی

پاریس- شش سال پیش در یکی از کافه های پاریس پای صحبت مردی نشستم که از او نام نمی برم. او گفت که بیست و چهار سال است که به ایران نرفته و ایران را درست بعد از انقلاب سال 1979، ترک کرده است.

او در باره خیلی چیزها صحبت کرد و صحبت هایش را چنین خاتمه داد:« وقتی کشورت را ترک کردی دیگر فرقی نمی کند کجا زندگی کنی، اما من نمی خواهم در جایی بجز ایران بمیرم وگرنه زندگی ام معنایی نداشته است».

صحبت های او اثر عمیقی روی من گذاشت. درباره حرف هایش فکر کردم نه به این دلیل که مفهوم روشنفکرانه آن را در بیابم اما دلم می خواست معنای حرفش را با همه قلبم احساس کنم. من هم به این نتیجه رسیده ام که فقط باید در کشور خودم، ایران، بمیرم وگرنه زندگی ام بیهوده بوده است».

زمانی که پای سخنان آن مرد نشستم، چهار سال بود که به خانه ام بیرون آمده بودم.

بله، من ایران را خانه می نامم چون بدون توجه به اینکه من چند سال در فرانسه زندگی کرده ام، و برخلاف این نکته که بعد از این همه سال خودم را فرانسوی هم می دانم،اما لفظ "خانه" فقط یک معنا دارد: ایران.

گمان می کنم برای همه چنین است: خانه آنجایی است که در آن بدنیا آمده و بزرگ شده باشی.

این اهمیت ندارد که من چقدر عاشق پاریس و زیبایی هایش هستم، تهران با همه زشتی هایش در چشمان من و تا ابد "عروس" شهر های جهان است.

مسئله موقعیت جغرافیایی، بوی باران و همه چیزهایی است که می دانیم بی آنکه بدانیم چرا این چیزها را می دانیم.

موضوع کوه البرز است که محافظ شهر من است. آن کوه کجاست؟ چه کسی از من محافظت می کند؟

موضوع بوی تحمل ناپذیر هوای آلوده است، بویی که برایم آشناست.

موضوع این است که آبی آسمان همه جا یک رنگ نیست، همینطور نور خورشید که همه جا یکسان نیست.

موضوع خواستن این است که بتوانم زیر آبی آسمان خودم قدم بزنم، خواستن این که تابش خورشید خودم، پشتم را نوازش کند.

آن زمانی که به حرف های مرد گوش می دادم چهار سال از زمانی که از خانه آمده بودم می گذشت. امروز ده سال دیگر گذشته است. اگر بخواهم دقیق بگویم، ده سال و شش ماه و سه روز.

در تمام آن سال ها گمان می کردم که بدون اینکه بتوانم در کوهستانم قدم بزنم، چند دهه زندگی کنم. اما 18 روز پیش، در روز 12 ژوئن سال 2009 اتفاقی افتاد، اتفاقی که هرگز فکرش را نمی کردم در زنگی شاهدش باشم: ایرانیان به فضای بسیار کوچکی که از دموکراسی برایشان باقی مانده بود، فضایی که فقط قادر بودند به کاندیدایی که شورای نگهبان برایشان تعیین کرده بود هجوم ببرند و رای بدهند.

سووالی که رسانه ها قبل از انتخابات می پرسیدد این بود:« آیا ایرانیان آماده دموکراسی هستند؟»

پاسخ بلند و واضح آمد:« بله، هستند!»

با حضور 85 درصدی رای دهندگان، آنها به این رویا فرو رفتند که تغییر امکانپذیر است.

آنها باور کردند که :« بله، ما می توانیم».

لزومی ندارد که گفته شود که این اولین بار هم نیست که ایرانیان نشان دادند که تا چه اندازه عاشق آزادی هستند. به قرن بیستم نگاهی بیاندازید: آنها انقلاب مشروطه را در سال 1906 (برای اولین بار در اسیا) براه انداختند، صنعت نفت را در سال 1951، ملی کردند(اولین کشور در خاورمیانه)، در سال 1979 انقلاب کردند و در سال 1999 جنبش دانشجویی آغاز شد. و حالا فریاد کر کننده دموکراسی آغاز شده است.

در حدود بیست سال پیش، زمانی که هنر را در دانشگاه تهران آغاز کردم، موضوع سیاست آنقدر ترسناک بود که ما حتی جرات فکر کردن به آن را نداشتیم. حرف زدن درباره سیاست؟ تصورش را هم نکن!

تظاهرات علیه رئیس جمهور در خیابان، ورای حقیقت!

انتقاد از رهبر؟ آخرالزمان!

فریاد "مرگ بر خامنه ای" سر دادن؟ مرگ!

مرگ، شکنجه و زندان بخشی از زندگی هر جوان ایرانی است. آنها مثل ما نیستند، دوستان من و من در زمانی که همسن آنان بودم؛ آنها نمی ترسند. آنها مثل آن زمان ما نیستند.

آنها دستانشان را بالا می برند و می فریاد می زنند:« نترسیم،نترسیم، ما همه با هم هستیم!»

آنها فهمیده اند که هیچ کس حقشان را به آنها نمی دهد و خودشان باید حقشان را بگیرند.

آنها برخلاف نسل قبل از خودشان-نسل من که آرزویش ترک کردن ایران بود- رویای واقعی رفتن از ایران نیست بلکه مبارزه برای آن است، ازاد کردن آن است عشق ورزیدن و دوباره ساختن آن است.

آنها دستان همدیگر را می گیرند و فریاد می زنند:« می جنگیم!می می میریم!ذلت نمی پذیریم!»

آنها با وجود اینکه می دانند شرکت در تظاهرات مواجه شدن با مرگ است، از خانه بیرون می روند.

امروز در جایی خواندم که "انقلاب مخملی" تبدیل به "کودتای مخملی" شده است، که رگه هایی از طنز در آن بود. اما بگذارید چیزی را بگویم: این نسل، با امیدهایش، رویا هایش، خشم و شورش، برای همیشه روند تاریخ را تغییر داد. دیگر هیچ چیز مثل گذشته نخواهد ماند.

از این به بعد، هیچ کس ایرانیان را با رئیس جمهور منتخبش نمی سنجد.

از این به بعد، ایرانیان ترسی ندارند. آنها اعتماد به نفس خود را باز یافته اند.

آنها با وجود همه خطرات فریاد می زنند نه!

و من می دانم که این تازه آغاز راه است.

از این به بعد، من همواره خواهم گفت:« زمانی که سرزمینت را ترک کردی فرقی ندارد که کجا زندگی می کنی. اما من تنها برای مردن به ایران می روم. من یک روز برای زندگی کردن به ایران می روم وگرنه زندگی ام بی معنا خواهد بود».

منبع: نیویرک تایمز 4 ژوئیه